سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گشاده رویی، عامل دوستی است . [امام علی علیه السلام]
نسیم فسا : علمی.فرهنگی.اجتماعی
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  •  

    با اعلام خبر بیست و سی مبنی بر اینکه دولت با وارد کردن 50 هزار تن برنج از مرزهای شرقی کشور باعث شکسته شدن قیمت برنج شد ، نفس راحتی کشیدم و گفتم : خب ، خدا را شکر . بالاخره دولت به فکر مردمه و نمیذاره اوضاع اینجوری بمونه .

    فردا صبح شال و کلاه کردم که راهی بازار بشم و بقدر کفایت برای روزهای باقیمونده ی اردیبهشت که چقدر هم کش اومده و تموم نمیشه برنج بخرم . تاملی کردم و با خودم فکر کردم که چرا با این عجله ! بهتره یکی دو روز دیگه هم صبر کنم تا حسابی قیمت برنج بشکنه . خدا رو چه دیدی ! شاید دوباره برنج کامفیروز رو به قیمت 1800 تومن خریدم !

    بهر حال دو سه روزی گذشت و من عزم را جزم خرید کردم . عیالم سفارش کرد ، حالا که قیمتها شکسته یک گونی 20 کیلویی بخر . شاید دوباره قیمتش بالا رفت . من هم به نشانه ی اطاعت دستی بر پیشانی گذاشتم و منزل رو ترک کردم . رفتم و رفتم تا به مغازه علی آقا رسیدم . بعد از سلام و علیکی پرسیدم حضرت آقا ، با واردات برنج ، قیمتها هم توفیری کرده ؟ علی آقا با نیشخندی تمسخر آمیز گفت : بله که توفیر کرده ! تا حالا کیلویی 50 تومن گرون تر شده . قدری برنج کامفیروز را از گونی برداشتم و بوییدم و آنگاه قیمتش را پرسیدم . مغازه دار گفت : هر کیلو 3650 تومن . دونه های برنج همچو مروارید از دستم سرازیر گونی شد و آه از نهادم براومد . خدایا من همین برنج رو در اواخر اسفند 86 هر کیلو 1800 تومن خریدم و حالا با گذشت 2 ماه ، دو برابر شده در حالی که به حقوق من دیناری هم اضافه نشده .

    پول تو جیبم رو یه سبک سنگینی کردم و از نگاهم فهمید که قصد خرید ندارم . علی آغا گفت عزیز من ، پنجاه میلیون کیلو برنج مگه خوراک چند روز هفتاد میلیون آدمه ؟ با خودم گفتم راست میگه ها ! اینقدر برنج که نمیتونه نرخ بازار رو بشکنه و بعد به این فکر کردم که آیا واقعا مسئولین وزارت بازرگانی و مجریان خبر بیست و سی ، قد این علی آغای ما هم حالیشون نیست ؟

    آروم از در مغازه گذشتم و همینطوری که پیاده روی خیابون رو گز می کردم یادم اومد به حرف مادربزرگم . وقتی بچه بودم می گفت شما تو دوره ی خوبی زندگی می کنید . ما اونوقت ها فقط این شب عید تا اون شب عید پلو می خوردیم ! حالا شما هر روز پلو می خورید . انگار پیش روم وایساده بود . بهش گفتم نگران نباش مادر جان ! اگه اینجوری پیش بره ، ما هم برای نوه هامون همینجوری تعریف می کنیم . چیزی نمونده که ما کارمندا هم قوت غالبمون پلوی شب عید بشه !   



    نسیم فسا ::: دوشنبه 87/2/23::: ساعت 10:8 عصر
    نظرات دیگران: نظر

     

    به رسم معمول روزهای گذشته برای پرکردن اوقات فراغتم استکان چای را برداشتم و در حین تناول آن نگاهم به قاب عکس بچه ها افتاد و این نگاه ما را تا عمق سال های گذشته فرو برد که ای داد و صد افسوس که این مدت عمر چقدر با شتاب گذشت ! ... بچه ها کی بزرگ شدند و کی وارد دانشگاه شدند ! ...  همین افکار ، ما را به وادی آینده ای نه چندان دور هدایت کرد .
    در فکر و خیالی شیرین ، نظر به روزهای فراغت از تحصیلشان دوختم که باید کم کم برایشان آستین بالا زد و رتق و فتق خوشبختیشان را تدارک دید . دست و بالم که نگاه کردم چیزی در آن ندیدم مگر چند دفترچه ی پرداخت اقساط وام که یکی پس از دیگری برایم دست تکان می دادند .
    ناامید نگشتم و گفتم : خوب ! تا اون روزها من  هم به افتخار بازنشستگی نائل می شوم و ده میلیونی بابت پاداش بازنشستگیم دریافت می کنم ! خدا کریم است ... ! بالاخره با این پاداش می توان مختصر جهازی برای دخترم فراهم کرد و سور و سات عروسی پسرم را تدارک دید . همینطور که در دفتر حساب و کتاب ذهنم دنبال جور کردن کسری مخارج بودم ، خبری از تلویزیون شنیدم که برق از کله ام پراند و مرا پاپرهنه از فضای خیالم ، میانه ی اتاق انداخت . خبر این بود : " از این به بعد بجای پاداش نقدی به کارمندان بازنشسته ی دولت ، سهام داده خواهد شد "
    گیج و منگ در جای خود میخکوب شدم . نگاهم را به اطراف چرخاندم . عیالم را دیدم که محزون تر از من نگاه نگرانش را به نقطه ای دوخته است ... و لحاظاتی اینچنین گذشت و ما دیگر هیچ صدایی را نمی شنیدیم ...
     پس از چندی که چرخش سریع سرم کمی از دور افتار و غبار منگی از دیدگانم کمرنگ شد ، آب دهانم را قورت دادم و اشارتش کردم که چرا اینقدر تب خال زده ای ؟ ... و او آینه ی گرد کوچکی از کنار دستش برداشت و به من داد و من خود را در آیینه نگریستم و گیج تر از قبل متحیرانه ، انگشت به دهان ماندم و دیدم که چقدر بیش تر از او تب خال زده ام ....
    و ما ساعتها در این بهت و نگرانی فرو رفتیم و هنوز باورمان نمی شود که چگونه ممکن است چند نفر بدون هیچ پروایی برای گریز از مشکلات خود ، مشکلات مرگ آفرین را برای ما تدارک ببینند !        



    نسیم فسا ::: چهارشنبه 87/1/21::: ساعت 5:0 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    روزی با مدیر مدرسه ی راهنمایی که دلش لخته ی خون بود و  از فرط پریشانی رخ برافروخته بود مصاحبتی پیش آمد و سفره ی دل گشود که فلانی ، شمار طالبان علم این آموزشگه عددی متجاوز از 150 می باشد و مشارکت مردمی امسالمان فقط 73000 تومان است .

    او را منباب تسلی خاطر گفتم ترس به دل راه مده ؟ دیر نیست که سرانه ی آموزشی از خزانه ی آموزش و پرورش حساب بانکیتان را پر کند و ملال از خاطر شریفتان بزداید . با حالی دگرگون و کلامی آخته ، تیر غضبش را به سمت ما نشانه رفت و گفت :

    تو می توانی هر سه ماهه با دویست هزار تومان تنبانت را بالا بکشی که بشارت فانتزی می پرانی ؟ کمی عقب نشستم و گفتم : چه خبر است ! در این میانه ما را چه گناهی است که اینقدر کج خلقی ؟ همینطور که نگاه از چشمانم بر نمی داشت دسته ای از فاکتورهای خرید ماژیک وایت برد و قبوض آب و برق و تلفن را به سمت ما حوالت کرد و بغضی در گلو ترکاند و گفت : بودجه ی اندک همچون برف است و خرج زیاد چو آفتاب تموز و دیگر هیچ نگفت و من دلم برایش سوخت و گفتمش که چرا لب به اعتراض نمی گشایید و فرمود که ...

    و من بعد از گفتارش کمی سکوت کردم و با خود اندیشیدم که دیگر هرگز در رویای قدم نهادن به ماه فرو نروم !!!



    نسیم فسا ::: یکشنبه 87/1/18::: ساعت 10:45 عصر
    نظرات دیگران: نظر

       1   2      >
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    بازدیدهای وبلاگ
    بازدید امروز : 1
    بازدید دیروز : 16
    کل بازدید: 186483

    اوقات شرعی

    پیام هفته
    دیوانگی محض است که کسی برای آنکه ثروتمند بمیرد ، زندگی خود را چون فقرا و بیچارگان به سر آورد (یورتن)

    اطلاعیه
    با ارسال لطییفه های خود به آدرس پست الکترونیک nasimefasa@yahoo.com نام خود را در نسیم فسا ثبت کنید.

    سخنی با شما
    نسیم فسا : علمی.فرهنگی.اجتماعی
    نسیم فسا
    بدان امید می نویسم که مفید فایده باشد . نظرات ارزشمند شما چراغ پر فروغ راهم خواهد بود .

    نوشته های پیشین

    فهرست موضوعی یادداشت ها

    پیوندهای روزانه

    نوای دل انگیز

    اشتراک در خبرنامه
     

    لینک دوستان

    لوگوی وبلاگ من
    نسیم فسا : علمی.فرهنگی.اجتماعی

    طراح قالب